مريم به اتفاق دخترخالهاش نسرين توي اتاقش مشغول عروسك بازي بودند. مدتي كه از بازيشان گذشت، نسرين گفت كه ديگر از اين بازي خسته شده و بهتر است بازي ديگري بكنند.
هر دو بازيهايي را كه بلد بودند پيشنهاد دادند، اما يا مريم مخالف بود يا نسرين و هيچكدام از بازيها را دوست نداشتند براي همين چند دقيقهاي ساكت شدند و فكر كردند تا اينكه يكدفعه مريم با هيجان زيادي گفت: پيدا كردم؟! نسرين با تعجب نگاهي به مريم انداخت و گفت: چي رو پيدا كردي؟ ـ يه بازي خوب.
نسرين كه دلش ميخواست هرچه زودتر اسم بازي را بفهمد، پرسيد: اگه راست ميگي بگوببينم چيه؟ مريم از جابلند شد و همانطور كه صاف ايستاده بود بلند گفت: منچ و مار و پله. نسرين وقتي متوجه شد چه بازي است خيلي خوشحال شد وگفت: آخجون، چه بازي خوبيه، منم دوست دارم؛ از كجا آوردي؟ مريم برايش توضيح داد كه چند وقت قبل پدرش آن را برايش خريده، اما خيلي كم با آن بازي كرده است و الان ميتوانند با هم بازي كنند و رفت از توي كمد خودش جعبه منچ را آورد و مشغول بازي شدند. دخترهاي خالهها حسابي سرگرم بازي شده بودند و خيلي لذت ميبردند. در همين موقع مريم احساس كرد كه يك چيزي روي فرش و درست در نزديكي آنها حركت ميكند. براي همين با دقت بيشتري نگاه كرد و ديد كه يك مورچه است. حشره كوچولو را به نسرين نشان داد و دوتايي چند لحظهاي نگاهش كردند و بعد از آن مريم گفت: چقدر بامزه راه ميره؛ حالا چكارش كنيم؟ نسرين كه از اين پرسش مريم تعجب كرده بود، گفت: يعني چي؟ ـ يعني اينكه اون خيلي كوچيكه اگه اينجا بمونه ممكنه يه نفر بياد و لهش كنه، بايد كمكش كنيم. نسرين در حالي كه چشم از مورچه بر نميداشت، گفت: راست ميگي بايد نجاتش بديم؛ اما چه جوري؟ و در حالي كه هر دو مواظب بودند مورچه گم نشود ساكت شدند و فكر كردند تا راهي براي نجاتش پيدا كنند. مريم گفت كه بهتره از روي فرش آن را بردارند و ببرند و بيندازند توي باغچه و نسرين هم موافقت كرد، اما گفت: اون خيلي فسقليه بايد مواظب باشيم كه دست و پاش كنده نشه؛ تازه مامانم گفته كه مورچهها چون همش روي زمين راه ميرن، آلوده هستن نبايد بهشون دست بزنيم. مريم با تعجب پرسيد: پس چه جوري اونو برداريم و ببريم تو باغچه؟ نسرين كمي فكر كرد و گفت: با يه دستمال كاغذي؛ اينجا دستمال داري؟ مريم بدون اينكه حرفي بزند فوري رفت و يك برگ دستمال كاغذي آورد و آن را سر راه مورچه قرار دادند و وقتي كه جانور كوچك روي دستمال رفت آن را برداشتند و به حياط بردند و داخل باغچه رهايش كردند. دخترها با مورچه خداحافظي كردند و خوشحال از اينكه توانسته بودند كمكش كنند به اتاق برگشتند تا بازيشان را ادامه بدهند.
رضا بهنام